جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جان شکر: (تعداد کل: 1)
جان شکر
[شِ کَ] (نف مرکب)شکارکنندهء جان. (شرفنامهء منیری) (برهان):
زاغ... گفت می اندیشم که خود را از بلای این ظالم (مار) جان شکر برهانم. (کلیله و دمنه).
گهی خونم بدان زلف دوتای پرشکن ریزد
گهی خوابم بدان چشم سیاه جان شکر بندد.
عبدالواسع جبلی.
نکهت کام صراحی چو دم مجمر عید
زو بخور فلک جان شکر آمیخته...
زاغ... گفت می اندیشم که خود را از بلای این ظالم (مار) جان شکر برهانم. (کلیله و دمنه).
گهی خونم بدان زلف دوتای پرشکن ریزد
گهی خوابم بدان چشم سیاه جان شکر بندد.
عبدالواسع جبلی.
نکهت کام صراحی چو دم مجمر عید
زو بخور فلک جان شکر آمیخته...