[مِ] (ع ص) از جَمد و جُمود. ایستاده. خشک شده از خون و جز آن. (از اقرب الموارد). فسرده و منجمد شده. (آنندراج). افسرده. (دهار). بسته. مقابل مایع. ضدسائل. مقابل گشاده. مقابل روان. ناروان. خشک. بی آب. سخت. غلیظ. یخ بسته. سخت شده. کلجیده. زفت. بسته شده ای که در...