جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه تکه: (تعداد کل: 7)
تکه
[تَ کِ / کَ] (اِ) بز نر را گویند. (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). بزی را گویند که سرکرده و پیشرو گلهء گوسفندان باشد و بز نر را نیز گفته اند اعم از بز کوهی و غیرکوهی. (برهان) (از ناظم الاطباء). رجوع به تیس شود. || یک جلد...
تکه
[تُ کِ] (اِ) نوعی از تیر که بجای پیکان گرهی دارد. || پشته و بلندی را نیز گفته اند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی).
تکه
[تِکْ کَ] (اِ) لقمه. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). پاره ای از طعام و گوشت و جز آن. (فرهنگ رشیدی). || پاره ای از هر چیز باشد. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (از آنندراج). پاره و قطعه و بخش از هر چیز. (ناظم الاطباء). || بمعنی قطعه...
تکه
[تِکْ کَ / کِ] (ع اِ) بند شلوار. (دهار) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شلواربند. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). ازاربند. (غیاث اللغات). ج، تِکَک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ابن درید گوید: آن را معرب بحساب آرند... (از المعرب جوالیقی ص90).
تکه
[تِکْ کَ / کِ] (اِ) در تداول عامه، چیز جالب توجه. زن زیبا و خوشگل. || نصیب و قسمت. || چیزی که درخور و مناسب کسی باشد. (فرهنگ عامیانهء جمالزاده).
- تکهء کسی بودن؛ مناسب و درخور کسی بودن. (فرهنگ عامیانهء جمالزاده).
- تکهء کسی بودن؛ مناسب و درخور کسی بودن. (فرهنگ عامیانهء جمالزاده).
تکه
[تَ کِ] (اِخ) دهی از دهستان باراندوزچای است که در بخش حومهء شهرستان ارومیه واقع است و در حدود 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج4).
تکه
[تُ کِ] (اِخ) دهی از دهستان بالا شهرستان نهاوند است که در حدود 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج5).