جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه توفیق: (تعداد کل: 4)
توفیق
[تَ] (ع مص) (از: وف ق) سازوار گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سازگار گردانیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). موافق گردانیدن اسباب. (آنندراج). ... موافق گردانیدن کاری. (از اقرب الموارد). موافق گردانیدن اسباب. (آنندراج). ... موافق گردانیدن خدا اسباب را موافق خواهش بنده تا آن خواهش او سرانجام یابد....
توفیق
[تَ] (اِخ) ابومحمدبن محمد الحسین بن عبدالله بن محمد. اصلاً از مغرب است ولی در دمشق زندگی می نمود. وی از مهندسین و منجمین و ادباء قرن ششم هجری قمری است. در دمشق به تدریس و افادات علمیه اشتغال داشته و به فهم و به علم اشتهار یافت و شعر...
توفیق
[تَ] (اِخ) محمد پسر اسماعیل پاشا (1852-1892 م.). وی در سال 1879 م. خدیو مصر بود. او مغلوب انگلیسها شد و آنان سلطنت سودان را به وی تفویض کردند. (از فرهنگ فارسی معین).
توفیق
[تَ] (اِخ) محمد بن احمد استانبولی. شاگرد شیخ محمدمراد نقشبندی متوفی به سال 1274 ه . ق. او راست: انس المعنوی فی شرح بعض المثنوی. تراجم رجال العلمیه. شرح عروض جامی. شرح قصائد جامی. شرح قواعد فارسی استاد خود. (از اسماء المؤلفین ج 2 ستون376).