جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه تورم: (تعداد کل: 2)
تورم
[تَ رَ] (ع اِ) از انواع مرغان بلندپای درهء نیل است. تورم برای بدست آوردن غذا تا دهان تمساح هم می رود. (از لاروس). طیرالتمساح(1). قطقاط. و آن مرغی است که در دندانهای تمساح چینه چیند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مرغی است شبیه کبوتر و آن را طیرالتمساح نامند. (از...
تورم
[تَ وَرْ رُ] (ع مص) برآماهیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). آماسیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آماسیدن پوست. (از اقرب الموارد). تهبج. انتفاخ. ورم کردن. باد کردن. برآماسیدن. برآماهیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). آماس شدن و بینی پرباد کردن. (آنندراج). || (اِ) آماس و ورم. (ناظم الاطباء).