[تَ تَ] (ص مرکب) بسیار تنگ. (آنندراج). بسیار نزدیک و بدون فاصله. بسیار تنگ. (فرهنگ فارسی معین). منضغط و فشرده و سخت چسبیده و متصل. (ناظم الاطباء) : چون سلطان مسعود تنگاتنگ ایشان رسید چنانکه بامداد وعدهء مصاف بود در شب ملک سلیمان به ری شد... (راحه الصدور راوندی).
بود زآن...