جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه تمساح: (تعداد کل: 2)
تمساح
[تَ] (ع مص) دروغ گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مسح شود.
تمساح
[تِ] (ع اِ) مرد دروغگوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سخت دروغزن. (مهذب الاسماء). || مرد بدخوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سرکش و خبیث. || مداهن. (از اقرب الموارد). || نهنگ بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص74) (حاشیهء فرهنگ اسدی نخجوانی) (السامی فی الاسامی) (دهار) (مهذب الاسماء)...
