جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه تلی: (تعداد کل: 9)
تلی
[تُ] (اِ) دست افزار و دست افزاردان سرتراشان و حجامان باشد. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی) (از شرفنامهء منیری). || کیسه ای که خیاطان سوزن و ابریشم و انگشتوانه در آن نهند. (از برهان) (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) :
بدیدهء...
بدیدهء...
تلی
[تِ] (اِ) طلا را گویند. (برهان). طلا را گویند که زر پاک و خالص باشد. (آنندراج) (از انجمن آرا). زر و طلا و ذهب. (ناظم الاطباء) :
وجود مردم دانا مثال زر تلی است
که هرکجا که رود قدر و قیمتش دانند.
سعدی (از انجمن آرا).
رجوع به طلی شود.
وجود مردم دانا مثال زر تلی است
که هرکجا که رود قدر و قیمتش دانند.
سعدی (از انجمن آرا).
رجوع به طلی شود.
تلی
[تَ] (اِ) درخت تمش. (ناظم الاطباء). لَمْ. تلو. خار. تیغ. یور. شوک. شوکه. وِرِگ تَلی. سیاه تلی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || علیق. || درخت شاه توت. || گدا و فقیر. || دست افزاردان سرتراشان. (ناظم الاطباء). رجوع به تُلی شود.
تلی
[تِلْ لی] (اِ) به هندی اسم انزروت است. || طحال. (از تحفهء حکیم مؤمن). سپرز. طحال. (الفاظ الادویه).
تلی
[تَلْیْ] (ع مص) باقی ماندن (مقداری) از ماه: تلی من الشهر کذا؛ اینقدر باقی مانده از ماه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
تلی
[تَ لی ی] (ع ص) بسیارسوگند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کثیرالایمان. (اقرب الموارد). || بسیارمال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تلی
[تَلْ لا] (ع ص) قوم تلی؛ قوم افتاده بر زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
تلی
[تُلْ لا] (ع اِ) گوسپند مذبوحه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
تلی
[تِلْ لی] (اِخ) دهی از دهستان ماروسک است که در بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع است و 108 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج9).