جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه تعویق: (تعداد کل: 2)
تعویق
[تَعْ] (ع مص) بازداشتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). بر درنگ داشتن و بازداشتن و مشغول کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بازداشتن و در بند کردن و در کتابی نوشته که تعویق منع ساختن و بازداشتن و در درنگ افکندن، مشتق از عوق بالفتح که بمعنی...
تعویق
[تَعْ] (اِخ) دهی از دهستان کوهستان بخش داراب شهرستان فسا محصول آن توتون، گل سرخ، بادام، گردو و انجیر. دارای 250 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).