[تُ / تُ رُ رو] (حامص مرکب)درهم کشیدگی روی و درشتی. (ناظم الاطباء). ترشروئی. بداخمی :
نه بس شیرین شد این تلخ دوتاپشت
چه شیرین کز ترشرویی مرا کشت.نظامی.
از آن آتش که بر خاطر گذر کرد
ترشرویی به شیرین در اثر کرد.نظامی.
همان ساعت که ایشان بپای قلعه رسیدند، روز از ترشرویی نقاب سحاب...