جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ترساندن: (تعداد کل: 1)
ترساندن
[تَ دَ] (مص) ترسانیدن. تهدید. ارهاب. بیم دادن :
به لشکر بترسان بداندیش را
به ژرفی نگه کن پس و پیش را.فردوسی.
همی کودکی بی خرد داندم
بگرز و بشمشیر ترساندم.فردوسی.
کردند وعدهء دیگری زین به نیامد باورش
از غدر ترساند همی پرغدر دهر کافرش.
ناصرخسرو.
از کرم دان آنکه میترساندت
تا بملک ایمنی بنشاندت.مولوی.
نصیحتگوی را از من بگو...
به لشکر بترسان بداندیش را
به ژرفی نگه کن پس و پیش را.فردوسی.
همی کودکی بی خرد داندم
بگرز و بشمشیر ترساندم.فردوسی.
کردند وعدهء دیگری زین به نیامد باورش
از غدر ترساند همی پرغدر دهر کافرش.
ناصرخسرو.
از کرم دان آنکه میترساندت
تا بملک ایمنی بنشاندت.مولوی.
نصیحتگوی را از من بگو...