جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه تخمه: (تعداد کل: 2)
تخمه
[تُ خَ مَ / تُ مَ] (ع اِ) ناگوارد. (دهار) (منتهی الارب) (زمخشری). ناگوار. (صحاح الفرس) (ربنجنی) (زمخشری). ناگواره. (زمخشری). در عربی بمعنی بدهضمی طعام که از ابتلای معده پیدا شود. (غیاث اللغات) (آنندراج). ناگواری و ناگوار شدن طعام و در شعر حرف ثانی که خای معجمه است ساکن هم...
تخمه
[تُ مَ / مِ] (اِ) اصل و نژاد. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (آنندراج). اصل. نسل و بدین معنی تخم هم آمده است. (شرفنامهء منیری). از: تخم + ه (نسبت). پهلوی تخمک(1). (حاشیهء برهان چ معین). تخم. دوده. تیره. خاندان. ریشه. سلسله :
بخوردند سوگند یکسر سپاه
کزین...
بخوردند سوگند یکسر سپاه
کزین...