[تَ حَفْ فُ] (ع مص) پرهیز کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). احتراز. (اقرب الموارد). احتراز و تصون. (قطر المحیط): علیک بالتحفظ من الناس؛ ای بالتوقی. (اقرب الموارد). خود را نگه داشتن. (فرهنگ نظام) : و بدین تحفظ و تیقظ، اعتقاد من در موالات و مؤاخات تو صافی تر شد....