جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه تاجر: (تعداد کل: 2)
تاجر
[جِ] (ع ص، اِ)(1) بازرگان. (دهار) (منتهی الارب). سوداگر. (غیاث اللغات) (آنندراج). عَجوزْ. (منتهی الارب). رَقاحیّ. (اقرب الموارد). آنکه خرید و فروش کند برای سود کردن :
باد همچون دزد گردد هر سوئی(2) دیباربای
بوستان آراسته چون کلبهء تاجر شود.
منوچهری.
جمله رسل بر درش مفلس طالب زکوه
او شده تاج رسل تاجر صاحب نصاب.
خاقانی.
آن...
باد همچون دزد گردد هر سوئی(2) دیباربای
بوستان آراسته چون کلبهء تاجر شود.
منوچهری.
جمله رسل بر درش مفلس طالب زکوه
او شده تاج رسل تاجر صاحب نصاب.
خاقانی.
آن...
تاجر
[جِ] (اِخ) پیرنیا آرد: پارسیها داریوش را تاجر... خوانند... چه او در هر کاری چانه میزد... (ایران باستان ج 2 ص1471).