[بِ] (ع ص) پس رو و چاکر. ج، تبع. (منتهی الارب). || پس رونده. لاحق. پیرو. فرمانبردار. مطیع. خادم. مقابل متبوع: زامل. پس رو و تابع. (منتهی الارب) :
خصم تو هست ناقص و مال تو زاید است
کت بخت تابع است و جهانت مساعد است.
منوچهری.
و ما جمله تابع و فرمان برداریم....