(حامص مرکب) حالت و کیفیت بی کار. بی شغلی. (ناظم الاطباء). عزل. (منتهی الارب). کار نداشتن :
که از داد و بی کاری و خواسته
خروشد بمغز اندرون کاسته.فردوسی.
|| بی منصبی. || بی خدمتی. (ناظم الاطباء). و رجوع به کار شود. || تنبلی و بیعاری. کار نکردن. مهملی. بطالت. بطاله. تعطل. تعطیل....