(ص مرکب) (از: بی + نور) بی فروغ. (آنندراج). بدون روشنی. (ناظم الاطباء). که نور ندارد :
بسوزد بدوزد دل و دست دانا
به بی خیر خارش به بی نور نارش.
ناصرخسرو.
این تیره و بی نور تن امروز بجانست
آراسته چون باغ به نیسان و به آذار.
ناصرخسرو.
خمیده گشت و سست شد آن قامت چو...