[صَ] (ص مرکب) (از: بی + صبر) ناشکیبا. بی تحمل. (ناظم الاطباء). ناآرام : چو بانو زین سخن لختی فروگفت بت بی صبر شد با صابری جفت.نظامی. مهین بانو چو کرد این قصه را گوش فروماند از سخن بی صبر و بی هوش.نظامی. بر آن آواز خرگاهی پر از جوش سوی خرگاه شد بی صبر و...
اگر قافیهها بر دلات نشستهاند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بیهیچ چشمداشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.
گنجور مجموعهای ارزشمند از سرودهها و سخنرانیهای شاعران پارسیگوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وبسایت گنجور اینجا کلیک کنید.
دریای سخن
نرمافزار دریای سخن کتابخانهای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم میداریم.