جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بی سواد: (تعداد کل: 1)
بی سواد
[سَ] (ص مرکب) (از: بی + سواد) آنکه خط خواندن نتواند. (ناظم الاطباء). که خواندن و نوشتن نداند. (یادداشت مؤلف). ناخوانا. نانویسا. ناخوانده. امی. عامی: بی سواد کور است. || که معلومات بسیار و عمیقی ندارد: آدمی بیسواد. (یادداشت مؤلف). کم مایه در دانش.