[سَ] (ص مرکب) (از: بی + سر) آنکه سر ندارد. آنچه سر ندارد. بی رأس. تن بدون سر :
بیابان بکردار جیحون ز خون
یکی بی سر و دیگری سرنگون.فردوسی.
ز بس کشته و خسته شد جوی خون
یکی بی سر و دیگری سرنگون.فردوسی.
بگریند مر دوده(1) و میهنم
که بی سر ببینند خسته تنم.
عنصری (از...