جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بی حاصل: (تعداد کل: 1)
بی حاصل
[صِ] (ص مرکب) بیهوده. بی فایده. بی نفع. بلاجدوی. لاطائل. (یادداشت بخط مؤلف) :
خار یابد همی ز من در چشم
دیو بی حاصل دوالک باز.ناصرخسرو.
ز بهر چیز بی حاصل نرنجی به بود زیرا
بسی بهتر سوی دانا ز مرد ژاژخای ابکم.
ناصرخسرو.
میدهد دل مر تو را کاین بیدلان
بی تو گردند آخر از بیحاصلان.مولوی.
نیکخواهانم...
خار یابد همی ز من در چشم
دیو بی حاصل دوالک باز.ناصرخسرو.
ز بهر چیز بی حاصل نرنجی به بود زیرا
بسی بهتر سوی دانا ز مرد ژاژخای ابکم.
ناصرخسرو.
میدهد دل مر تو را کاین بیدلان
بی تو گردند آخر از بیحاصلان.مولوی.
نیکخواهانم...