جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بی آب: (تعداد کل: 2)
بی آب
(ص مرکب) کنایه از بی رونق. (برهان) (آنندراج) (شرفنامه). بی طراوت. پژمرده :
و آن لبان کز وی برشک آمد عقیق آبدار
چون سفال بیهده بی آب و بی مقدار شد.
سوزنی.
|| که آب ندارد، چون بعض میوه ها از نوع بد یا محروم مانده از آب کافی. (یادداشت بخط مؤلف). || خشک....
و آن لبان کز وی برشک آمد عقیق آبدار
چون سفال بیهده بی آب و بی مقدار شد.
سوزنی.
|| که آب ندارد، چون بعض میوه ها از نوع بد یا محروم مانده از آب کافی. (یادداشت بخط مؤلف). || خشک....
بی آب
(اِخ) دهی از دهستان فرقان غربی است که در بخش آوج شهرستان قزوین واقع است و 411 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج1).
