[نِ] (اِمص) اسم مصدر از دیدن. قدرت دید. بینائی. بصارت. (از آنندراج) :
من رسالات و دواوین و کتب سوخته ام
دیدهء بینش این حال ضرر بگشائید.خاقانی.
هرگاه که بینش تو گردد بکمال
کوری خود آن زمان توانی دیدن.عطار.
باد را بی چشم گر بینش نداد
فرق چون میکرد اندر قوم عاد.مولوی.
بینش ما نیاورد طاقت حسن...