[دِ] (ص مرکب) که قلب وی رنجور باشد. مَرِض: فئد؛ بیماردل شدن. (منتهی الارب). || که عاشق و دلخسته است. که دل او بیمار است :
از امل بیماردل را هیچ نگشاید از آنک
هرگز از گوگرد تنها کیمیایی برنخاست.
خاقانی.
|| که دلی ناپاک و بی ایمان دارد. سست روان :
بیماردل است و...