جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بیدلی: (تعداد کل: 2)
بیدلی
[دِ] (حامص مرکب) حالت و چگونگی بیدل. دل از دست دادگی :
من و تو سخن چون توانیم گفتن
من از بیدلی و تو از بی دهانی.پنجهیری.
|| آزردگی. دلتنگی. افسردگی. || بی جرأتی و جبن. (ناظم الاطباء). ترس. جبن. ترسانی. ضعف قلب. (ناظم الاطباء) :
ز بیدلی و ز بیدانشی بلشکر خویش
هم از...
من و تو سخن چون توانیم گفتن
من از بیدلی و تو از بی دهانی.پنجهیری.
|| آزردگی. دلتنگی. افسردگی. || بی جرأتی و جبن. (ناظم الاطباء). ترس. جبن. ترسانی. ضعف قلب. (ناظم الاطباء) :
ز بیدلی و ز بیدانشی بلشکر خویش
هم از...
بیدلی
[دِ] (اِخ) از گفتهء مؤلف مرآه الخیال چنین برمی آید که وی بانویی بسیار خوش طبع و خوش فکر و خوشگو و زیبا و شوهرش شیخ عبدالله دیوانه پسر خواجه حکیم بوده است. (مرآه الخیال ص338).