جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بی: (تعداد کل: 5)
بی
(پیشوند) حرف نفی. مقابل با که کلمهء اثبات است. بر سر اسم درآید و اسم را به صفت بدل کند چون بصیرت که بمعنی بینائی است و اسم است و اگر گویند بی بصیرت صفت میگردد و مسمایی لازم است که قبل از آن ذکر کرده و به این صفت...
بی
(حرف) بجای «ب» که یکی از حروف الفباء است بکار رود :
مگر که یاد نداری که چشم تو نشناخت
بخط خویش الف را همی بجهد از بی.
ناصرخسرو.
راست از راه تقدم چون الف شد وآنگهی
بدسگالش بازپس افتاده چون بی میرود.
شمس طبسی.
مگر که یاد نداری که چشم تو نشناخت
بخط خویش الف را همی بجهد از بی.
ناصرخسرو.
راست از راه تقدم چون الف شد وآنگهی
بدسگالش بازپس افتاده چون بی میرود.
شمس طبسی.
بی
(اِ) کرم و پروانه. (ناظم الاطباء). بید. (از اشتینگاس). ظاهراً مصحف یا لهجه ای است «بید» را. و رجوع به بید شود.
بی
[بَی ی] (ع ص) (از «ب ی ی») مرد ناکس و فرومایه و ابن بَیّ مثله. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج).
بی
[بَی ی] (ع مص) (از «ب وی») مشابه شدن غیر خود را در کردار. (منتهی الارب) (از معجم متن اللغه). مشابه شدن غیر پدر خود را در کردار. (ناظم الاطباء).