جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بوالفضول: (تعداد کل: 1)
بوالفضول
[بُلْ فُ] (ع ص مرکب) کنایه از یاوه گو. (آنندراج). بیهوده گوی. (ناظم الاطباء) :
این ابلهان که بی سببی دشمن منند
بس بوالفضول و یافه درای و زنخ زنند.
سنایی.
همه جور زمانه بر فضلاست
بوالفضول از جفاش زاستر است.خاقانی.
ای بسا بوالفضول کز یاران
آورد کبر در پرستاران.نظامی.
چو من خرسندم و بخشنده خشنود
تو نقد بوالفضولی...
این ابلهان که بی سببی دشمن منند
بس بوالفضول و یافه درای و زنخ زنند.
سنایی.
همه جور زمانه بر فضلاست
بوالفضول از جفاش زاستر است.خاقانی.
ای بسا بوالفضول کز یاران
آورد کبر در پرستاران.نظامی.
چو من خرسندم و بخشنده خشنود
تو نقد بوالفضولی...