جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه به به: (تعداد کل: 3)
به به
[بَهْ بَهْ] (صوت) کلمه ای که در خوش آیند و تحسین گویند. (ناظم الاطباء). کلمه ای که برای تحسین و تمجید گویند. (فرهنگ فارسی معین). وه وه. بخ بخ. احسنت. بارک الله. زه. آفرین. (یادداشت بخط مؤلف) :
کام دل و رای تو جود و سخا کرده پست
به به از این...
کام دل و رای تو جود و سخا کرده پست
به به از این...
به به
[بَ بَ / بِ] (اِ) ببه. در تداول کودکان ببک (در چشم). ذباب. ذباب العین. مردم. مردمک. نی نی. تخم چشم. انسان العین. کاک. کیک. (یادداشت بخط مؤلف).
-امثال: آن وقت که په په بود، به به نبود حالا که به به هست، په په نیست. (یادداشت بخط مؤلف).
-امثال: آن وقت که په په بود، به به نبود حالا که به به هست، په په نیست. (یادداشت بخط مؤلف).
به به
[بَهْ بَهْ] (ع صوت) کلمه ای است که در وقت فخر و مدح و یا وقت استعظام چیزی گویند، و منه الحدیث «به به انک لضخم». (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بخ بخ. (اقرب الموارد). مأخوذ از په په فارسی. (ناظم الاطباء).