جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بهر: (تعداد کل: 6)
بهر
[بَ] (اِ) حصه. نصیب. حظ. بهره. (برهان). نصیب. قسمت. (آنندراج) (انجمن آرا). حصه. نصیب. بهره. (رشیدی) (جهانگیری). حصه. نصیب. قسمت. بخش. (ناظم الاطباء). بهره. حظ. نصیب. قسمت. (فرهنگ فارسی معین). فرخنج. نیاوه. آوخ. (یادداشت بخط مؤلف) :(1)
بپرسید تا زآن گرانمایه شهر
که دارد همی زاختر و فال بهر.فردوسی.
به جنگ اندرون کشته...
بپرسید تا زآن گرانمایه شهر
که دارد همی زاختر و فال بهر.فردوسی.
به جنگ اندرون کشته...
بهر
[بَ رِ] (حرف اضافه) برای. (انجمن آرا) (آنندراج). به جهت. به علت. (رشیدی). کلمهء رابطه از برای بیان علت یعنی برای و از برای و بسبب و بجهت. (ناظم الاطباء). برای. جهت. (فرهنگ فارسی معین) :
کرد از بهر ماست تیریه خواست
زآنکه درویش بود عاریه خواست.
شهید بلخی (از لغت فرس اسدی...
کرد از بهر ماست تیریه خواست
زآنکه درویش بود عاریه خواست.
شهید بلخی (از لغت فرس اسدی...
بهر
[بَ] (ع مص) روشن شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || غلبه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). غالب آمدن بر کسی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دور شدن مرد. (ناظم الاطباء). || زیان کردن کسی. (ناظم الاطباء). || محزون کردن زید را. || بهتان زدن بر فلان. || تکلیف...
بهر
[بَ] (ع اِمص، اِ) توانگری. || دوری. || درستی. || اندوه. || هلاکی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هلاک از هلاکت. (برهان) (جهانگیری). || نگونساری، یقال: بهراً له. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || بهتان و تهمت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || تکلیف مالایطاق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || روشنی....
بهر
[بُ] (ع اِ) زمین فراخ. || میانهء وادی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || تاسه و دمه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تتابع نَفَس و انقطاع آن از درماندگی در کار، و به عبارت دیگر آنچه در کوشش شدید و دویدن در تنفس حادث گردد. (از اقرب...
بهر
[بُ] (اِخ) دهی از دهستان شبانکاره که در بخش برازجان شهرستان بوشهر واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج7).