جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بهاری: (تعداد کل: 7)
بهاری
[بَ] (ص نسبی) منسوب به بهار که عبارت از موسم گل باشد چنانکه گویند ابر بهاری. (آنندراج). منسوب به بهار. (ناظم الاطباء). منسوب به بهار. ربیعی. (فرهنگ فارسی معین). با کلمات ابر و باد و باران و جز اینها ترکیب شود و گاه هم معنی خوش و با طراوت و...
بهاری
[بَ ری ی] (ص نسبی) منسوب به بهاره که نام بعض اجداد منتسب الیه است. (الانساب سمعانی) (لباب الالباب).
بهاری
[بَ] (اِ) نوعی پارچه است :
ز بهاری و گلی آنکه عمامه کرد و جامه
نه هوای سرد بستان نه هوای باغ دارد.
نظام قاری (دیوان ص66).
رونق حسن بهاریست دگر کتان را
گرم بازار ز شمسی شده تابستان را.
نظام قاری (دیوان ص37).
ز بهاری و گلی آنکه عمامه کرد و جامه
نه هوای سرد بستان نه هوای باغ دارد.
نظام قاری (دیوان ص66).
رونق حسن بهاریست دگر کتان را
گرم بازار ز شمسی شده تابستان را.
نظام قاری (دیوان ص37).
بهاری
[بَ] (اِ) رنگی است سفید چرکین مانا به بهار نارنج. (آنندراج).
بهاری
[بَ] (اِخ) یکی از نجبای آن دیار [فارس] و اسمش نوروزشاه. چندی حکومت قلعهء هرموز به او مفوض بوده و دلیری تیزچنگ و چابک سوار و امیری خوش طبع. از او است :
مه من کند به هرکس که رسد شکایت از من
که کسی ز رحم ناگه نکند حکایت از من.
(آتشکدهء...
مه من کند به هرکس که رسد شکایت از من
که کسی ز رحم ناگه نکند حکایت از من.
(آتشکدهء...
بهاری
[بَ] (اِخ) ابومحمد بهاری، فرزند ابونصر احمدبن حسین بن علی بن احمدبن بهاره بکرآبادی بهاری جرجانی است که در ماه رمضان سال 423 ه . ق. درگذشته است. (لباب الانساب).