جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بنیز: (تعداد کل: 1)
بنیز
[بِ] (ق مرکب) دیگر. (آنندراج) (انجمن آرا) :
خون انبسته همی ریزم بر زرین رخ(1)
زان که خونابه نماندستم در چشم بنیز.
شاکر بخاری.
نه آن زین بیازرد روزی بنیز
نه او را از این اندهی بود نیز.ابوشکور.
نباشد کسی را پس از من بنیز
بدین گونه اندر جهان چار چیز.فردوسی.
اگر بازآیدم دلبر نیندیشم بنیز از دل
اگر...
خون انبسته همی ریزم بر زرین رخ(1)
زان که خونابه نماندستم در چشم بنیز.
شاکر بخاری.
نه آن زین بیازرد روزی بنیز
نه او را از این اندهی بود نیز.ابوشکور.
نباشد کسی را پس از من بنیز
بدین گونه اندر جهان چار چیز.فردوسی.
اگر بازآیدم دلبر نیندیشم بنیز از دل
اگر...