[بِ مَ ثَ] (ق مرکب) (از: «ب» + مثل) بطور مثل و بطور نمونه. (ناظم الاطباء) :اشتها به هر روز زیادت بود. چنان که اگر بمثل شیرمرغ خواستی دروقت حاضر کردی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 411).
[بِ مِ لِ] (حرف اضافهء مرکب) (از: «ب» + مثل) مانند و شبیه. (ناظم الاطباء). نظیر. رجوع به مثل شود.