جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بلبلی: (تعداد کل: 5)
بلبلی
[بَ بَ] (ص) (گوش...) گوشهای پهن و بزرگ و دور از سر. (فرهنگ لغات عامیانه). بله گوش (در تداول مردم قزوین). و رجوع به بلبله گوش و بلبلی گوش شود.
بلبلی
[بُ بُ] (ع ص، اِ) مرد سبک در سفر بسیار اعانت کنندهء مردم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بُلبل. و رجوع به بلبل شود.
بلبلی
[بُ بُ] (اِ) شراب. (برهان). شراب، زیرا که در بلبله می کنند. (جهانگیری). شراب که در بلبله کنند. (از آنندراج) (از انجمن آرا) :
یکی بلبلی سرخ در جام زرد
تهمتن به روی زواره بخورد.
فردوسی (از جهانگیری).
بلبلی کرد نتاند به دل مرده دلان
آن که زلف بخم غالیه سای تو کند.
منوچهری.
|| پیالهء شراب....
یکی بلبلی سرخ در جام زرد
تهمتن به روی زواره بخورد.
فردوسی (از جهانگیری).
بلبلی کرد نتاند به دل مرده دلان
آن که زلف بخم غالیه سای تو کند.
منوچهری.
|| پیالهء شراب....
بلبلی
[بُ بُ ] (ص نسبی) منسوب به بنی بلبله، که بطنی است از فهم. (از اللباب فی تهذیب الانساب).
بلبلی
[بُ بُ] (اِخ) ابومحمدعبدالله بن اسحاق بن عبیداللهبن سوید بلبلی، مشهور به بیطاری. محدث بود و در صفر سال 231 ه . ق. درگذشت. او از مالک بن انس روایت کرده است. (از اللباب فی تهذیب الانساب).