جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بشری: (تعداد کل: 11)
بشری
[بَ شَ] (ص نسبی) منسوب به بَشَر. رجوع به بشر شود. || انسانی و هرچیز منسوب و متعلق به بشر. (ناظم الاطباء).
- بشری زادگان؛ نسل بشری :
بازپسین طفل پری زادگان
پیشترین بشری زادگان.نظامی.
- ضعف بشری؛ ضعف انسانی. (ناظم الاطباء).
- عقول بشری؛ دانشهای انسانی. (ناظم الاطباء).
|| جسمانی، مربوط به جسم. (از دزی...
- بشری زادگان؛ نسل بشری :
بازپسین طفل پری زادگان
پیشترین بشری زادگان.نظامی.
- ضعف بشری؛ ضعف انسانی. (ناظم الاطباء).
- عقول بشری؛ دانشهای انسانی. (ناظم الاطباء).
|| جسمانی، مربوط به جسم. (از دزی...
بشری
[بُ را] (ع ص) مژده. قوله تعالی: یا بشری هذا غلام (قرآن 12/19) مثل عصای و در تثنیه یا بُشرَیی گویند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مژده و بشارت. (غیاث): بشارت. و بشراک و بشری لک. دعا است. (از اقرب الموارد). و ما جعله الله الابشری... (قرآن 3/126). قل نزله روح...
بشری
[بِ] (ص نسبی) منسوب به بشر که نام کسی بوده است. (سمعانی).
بشری
[بُ را] (اِخ) نام یار برآرندهء یوسف علیه السلام از چاه. (غیاث) :
از پی یوسف کسان بغرض
گاه بشری و گه بشیر مباش.سنایی.
از پی یوسف کسان بغرض
گاه بشری و گه بشیر مباش.سنایی.
بشری
[بِ] (اِخ) ابوالحسن بشری تلمیذ سهل بن عبدالله محدث بود. (منتهی الارب).
بشری
[بِ] (اِخ) ابوجعفر محمد بن یزید اموی. از فرزندان بشربن مروان شاعر بغداد بود. (از اللباب ج1 ص127).
بشری
[بِ] (اِخ) ابوعمرو بشری. محدث بود. (منتهی الارب).
بشری
[بِ] (اِخ) احمد بشری بن محمد بن احمد. محدث بود. (منتهی الارب).
بشری
[بُ شَ را] (اِخ) دهی است بشام. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
بشری
[بَ شَ را] (اِخ) دهی است به مکه به نخلهء شامیه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
بشری
[بُ را] (اِخ) نام قریه ای است. (از معجم البلدان). و رجوع به کتاب الوزراء و الکتاب ص130 شود.