جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بشارت: (تعداد کل: 4)
بشارت
[بِ رَ] (ع اِمص) بشاره. بشاره مأخوذ از تازی. مژدگانی. (منتهی الارب) (زوزنی) (مهذب الاسماء). مژدگانی و خبر خوش. (ناظم الاطباء). مژده و با لفظ نمودن و دادن و زدن مستعمل است. (از آنندراج). مژده دادن. (مؤید الفضلاء). خبر خوش. (غیاث). بُشری؛ مژدگانی. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). نوید. در...
بشارت
[بِ رَ] (اِخ) نام خادم سلطان مسعود بنقل بیهقی : کلیدها بدست خادمی است که ویرا بشارت گویند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص117، چ فیاض ص122).
بشارت
[بِ رَ] (اِخ) دهی از دهستان قره باشلو بخش چاپشلو شهرستان دره گز. سکنه 140 تن. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
بشارت
[بِ رَ] (اِخ) شیخ محمدعلی بن بشارت آل موجی نجفی، او راست: ریحانه النحو و نشوه السلاقه و شرح نهج البلاغه. رجوع به الذریعه ج 9 ص138 شود.