جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بستدن: (تعداد کل: 1)
بستدن
[بِ تَ دَ] (مص) ستدن. گرفتن :
بیاورد پس نامه مرد جوان
ازو بستد آن نامه را پهلوان.فردوسی.
ز بیچارگان خواسته بستدی
ز نفرین بروی تو آمد بدی.فردوسی.
جهان را چنین است ساز و نهاد
ز یکدست بستد بدیگر بداد.فردوسی.
روز پیکار و روز کردن کار
بستدندی ز شیر شرزه شکار.عنصری.
ندادند و بستد بجنگی که خاک
ز خون شد...
بیاورد پس نامه مرد جوان
ازو بستد آن نامه را پهلوان.فردوسی.
ز بیچارگان خواسته بستدی
ز نفرین بروی تو آمد بدی.فردوسی.
جهان را چنین است ساز و نهاد
ز یکدست بستد بدیگر بداد.فردوسی.
روز پیکار و روز کردن کار
بستدندی ز شیر شرزه شکار.عنصری.
ندادند و بستد بجنگی که خاک
ز خون شد...