جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بزرگ: (تعداد کل: 5)
بزرگ
[بَ رَ] (اِ) بزرک. تخم کتان. (ناظم الاطباء). دانه ایست که از آن روغن چراغ گیرند و بعربی کتان گویند. (آنندراج) (غیاث اللغات). رجوع به بزرک شود.
بزرگ
[بُ زُ] (ص) ضد خرد. (شرفنامهء منیری). ضد کوچک. (آنندراج). نقیض کوچک. (ناظم الاطباء) (برهان). مقابل کوچک، چنانکه کلان مقابل خرد و درشت مقابل ریز و کبیر مقابل صغیر. مقابل خرد. اکبر. جلیل. ضخم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). عَبَنبل. نعند. (منتهی الارب). شریف. (المنجد). جحادر. (تاج العروس). عِنک. عَنْجَج. کمره....
بزرگ
[بُ زُ] (اِخ) لقب خواجه نظام الملک. (تاج العروس از یادداشت مرحوم دهخدا). لقب محدث جلیل نظام الملک حسن بن علی بن اسحاق بن عباس طوسی، مکنی به ابوعلی، صاحب نظامیهء بغداد، متوفی در سنهء 458 ه . ق. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به خواجه نظام الملک شود.
بزرگ
[بُ زُ] (اِخ) (میرزا... قائم مقام) پدر میرزا ابوالقاسم قائم مقام موسوم به میرزا عیسی و مشهور به میرزا بزرگ. وزیر فتحعلی شاه قاجار و از ادیبان و منشیان عصر خود بود. و رجوع به سبک شناسی ج 3 و فهرست آن، و قائم مقام و میرزا بزرگ شود.