جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بروز: (تعداد کل: 6)
بروز
[بَرْ وَ / بُ] (اِ) برور، که سجاف جامه است. (از برهان). آرایش پوستین که در پای دامن و سرآستین دوزند. (هفت قلزم) (شرفنامهء منیری). رجوع به بَروَر شود. || پیوند و جامه که پوشیدنی و گستردنی باشد. (هفت قلزم). پیوند جامه گستردنی یا پوشیدنی، لونی پس از لونی دیگر....
بروز
[بَ] (اِ) نزاع و غوغا و همهمه. || چوب نشیمنگاه طیور. (ناظم الاطباء).
بروز
[بُ] (اِ) تخت خواب و بستر و فراویز. (ناظم الاطباء). رجوع به بَروَز شود.
بروز
[بُ] (ع اِمص) ظهور. آشکارشدگی. (ناظم الاطباء). پیدایی. پدیداری.
بروز
[بُ] (ع مص) بیرون آمدن. (از منتهی الارب) (دهار) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). خروج. (از اقرب الموارد). || نمایان شدن و برآمدن بسوی فضا. (از منتهی الارب). || بیرون آوردن. (دهار).
بروز
[بِ] (ق مرکب) (از: ب + روز) در روز. (ناظم الاطباء). روزهنگام.
- بروز آوردن؛ شب را صبح کردن. از شب برآمدن.
- روزبروز؛ از روزی به روزی. هرروزه. (ناظم الاطباء). و رجوع به روز شود.
- بروز آوردن؛ شب را صبح کردن. از شب برآمدن.
- روزبروز؛ از روزی به روزی. هرروزه. (ناظم الاطباء). و رجوع به روز شود.