جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه برمه: (تعداد کل: 4)
برمه
[بُ مَ] (ع اِ) دیگ و دیگ سنگین. (منتهی الارب). دیگ از سنگ. (از اقرب الموارد). ج، برام [ بُ / بِ ]، برم [ بُ / بُ رَ ] . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). || از اعلام است. (از منتهی الارب).
برمه
[بَ رَ مَ] (ع اِ) واحد بَرَم. ثمر درختان بلند باخار. شکوفه و بر درخت پیلو و عضاه. (منتهی الارب). اراک. (اقرب الموارد). ج، بَرَم، بِرام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
برمه
[بَ مَ / مِ] (اِ) مثقب درودگری باشد که بدان چوب و تخته سوراخ کنند. (برهان) (آنندراج). نوعی از آلت درودگران که بدان سوراخ کنند و آنرا ماهه و مته نیز گویند. (شرفنامهء منیری). برماه. برماهه. برمای. پرما. مته. مثقب :
جودانْت کنم به نوک برمه
در کونْت کنم دودندهء سیر.سوزنی.
جودانْت کنم به نوک برمه
در کونْت کنم دودندهء سیر.سوزنی.