جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه برافروخته: (تعداد کل: 1)
برافروخته
[بَ اَ تَ / تِ] (ن مف مرکب)روشن شده. || مشتعل شده. || آتش گرفته. (ناظم الاطباء). || خشمگین شده. || رایج. بارونق :
رونده بدانگه بود کار من
برافروخته تیزبازار من.فردوسی.
شعرا را بتو بازار برافروخته بود
رفتی و با تو بیکبار برفت آن بازار.فرخی.
رجوع به برافروختن و افروخته شود.
رونده بدانگه بود کار من
برافروخته تیزبازار من.فردوسی.
شعرا را بتو بازار برافروخته بود
رفتی و با تو بیکبار برفت آن بازار.فرخی.
رجوع به برافروختن و افروخته شود.