جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بدل: (تعداد کل: 6)
بدل
[بَ دَ] (ع اِ) هرچه بجای دیگری بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آنچه بجای دیگری ایستد. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی). خلف. (از اقرب الموارد). قیض. عوض. عقبه. (از منتهی الارب). عوض و گهولی و هرچیز که بجای دیگری واقع شود. نایب و قائم مقام: بدلِ آن،...
بدل
[بَ] (ع مص)(1) تغییر. تغییر دادن. (از اقرب الموارد). || عوض و جانشین کردن. جانشین کردن چیزی با چیز دیگر. (از اقرب الموارد): بدلت الثوب بغیره بد؛ عوض کردم آن جامه را با غیر آن. (ناظم الاطباء).
(1) - از باب نَصَرَ. (از ناظم الاطباء).
(1) - از باب نَصَرَ. (از ناظم الاطباء).
بدل
[بَ دَ] (ع مص)(1) درد گرفتن دستها و پاها. درد گرفتن مفاصل و دستها و پاها. (از ناظم الاطباء). درد گرفتن مفاصل و دستها یا درد گرفتن استخوانها. (از اقرب الموارد). || (اِ) درد دستها و پایها. (منتهی الارب) (آنندراج). درد مفاصل و دستها یا درد استخوانها و از آن...
بدل
[بِ] (ع اِ) هرچه بجای دیگری بود. بَدَل. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)(1). || (ص) شریف و کریم. (ناظم الاطباء). شریف و کریم. (از ذیل اقرب الموارد). بزرگوار بخشنده. (شرح قاموس). رجل بدل؛ مرد شریف و کریم. (منتهی الارب). ج، ابدال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)....
بدل
[بَ دِ] (ع ص) کسی که پاها و دستها و مفاصل وی درد کند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
بدل
[بُ دُ] (اِ) جمعی است سر و پا برهنه که آن را در هند بودله گویند و زن فاحشهء کوچه گرد را بودلی. (آنندراج) :
همه رفعت مآب لیک دنی
همه فطرت مآب لیک بدل.
فوقی [ در هجو ابنای زمان ] (از آنندراج).
و رجوع به مادهء بعد شود.
همه رفعت مآب لیک دنی
همه فطرت مآب لیک بدل.
فوقی [ در هجو ابنای زمان ] (از آنندراج).
و رجوع به مادهء بعد شود.