جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بدعهدی: (تعداد کل: 1)
بدعهدی
[بَ عَ] (حامص مرکب)پیمان شکنی. (ناظم الاطباء). عمل بدعهد. بدپیمانی :
نیکویی کن رسم بد عهدی رها کن کز جفا
درد با عاشق دهند و صاف با دشمن کنند.
خاقانی.
بجای من که بر عهد تو ماندم
ز بدعهدی چه ماندت تا نکردی.خاقانی.
و چهرهء مروت به چنگال بدعهدی خسته و مجروح نگردانی. (سندبادنامه ص70).
مرا بستهء...
نیکویی کن رسم بد عهدی رها کن کز جفا
درد با عاشق دهند و صاف با دشمن کنند.
خاقانی.
بجای من که بر عهد تو ماندم
ز بدعهدی چه ماندت تا نکردی.خاقانی.
و چهرهء مروت به چنگال بدعهدی خسته و مجروح نگردانی. (سندبادنامه ص70).
مرا بستهء...