[بَ رَ] (حامص مرکب) عمل بدسیرت. بدخلقی. بدطینتی. بدخویی :
بالله ار با من توان بستن بمسمار قضا
جنس این بدسیرتی یا مثل این بدگوهری.
انوری.
بهرام یک چندی ببود و آن بدخویی و بدسیرتی از آن پدر دید دلش از آن بگرفت. (فارسنامهء ابن البلخی ص 75). خاصه در عهد امیر ابوسعد که...