جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بداصل: (تعداد کل: 1)
بداصل
[بَ اَ] (ص مرکب) بدنژاد. فرومایه. (آنندراج). بدذات. بشوتن. بدسرشت. پست نژاد. (از ناظم الاطباء). بدنسب. بدگوهر. بدگهر. بی گوهر. نانجیب. (یادداشت مؤلف). قَمْهَد. (منتهی الارب) :
می آزاده پدید آرد از بداصل
فراوان هنر است اندرین نبید.رودکی.
ز بداصل چشم بهی داشتن
بود خاک در دیده انباشتن.فردوسی.
از مردم بداصل نخیزد هنر نیک
گویند نخستین...
می آزاده پدید آرد از بداصل
فراوان هنر است اندرین نبید.رودکی.
ز بداصل چشم بهی داشتن
بود خاک در دیده انباشتن.فردوسی.
از مردم بداصل نخیزد هنر نیک
گویند نخستین...