جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بحار: (تعداد کل: 3)
بحار
[بِ] (ع اِ) جِ بحر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جِ بحر. دریاها. (غیاث اللغات) :
به زاد و بود وطن کرد زانکه خون خواهد
که قطره گردد و درآید او بسوی بحار.
؟ (تاریخ بیهقی چ ادیب ص278).
می کشاندشان سوی کسب و شکار
می کشدشان سوی کانها و بحار.مولوی.
خود دست و پای فهم و...
به زاد و بود وطن کرد زانکه خون خواهد
که قطره گردد و درآید او بسوی بحار.
؟ (تاریخ بیهقی چ ادیب ص278).
می کشاندشان سوی کسب و شکار
می کشدشان سوی کانها و بحار.مولوی.
خود دست و پای فهم و...
بحار
[بَحْ حا] (ع اِ) کشتی بان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ملاح.
بحار
[بُ] (ع اِ) دریاگرفتگی(1). (یادداشت مؤلف).
(1) - Mal de mer.
(1) - Mal de mer.