جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه باک: (تعداد کل: 7)
باک
(اِ) ترس. بیم. (فرهنگ اوبهی) (فرهنگ جهانگیری) (برهان قاطع). وحشت. هول. خوف. (ناظم الاطباء). رعب. روع. جبن. هراس. (آنندراج). خشیت :
به یک هفته در پیش یزدان پاک
همی بود گشتاسب با ترس و باک.فردوسی.
چه دینار بر چشم او بر چه خاک
به بزم و به رزم اندرش نیست باک.
فردوسی.
وز آنجاش گردون برد...
به یک هفته در پیش یزدان پاک
همی بود گشتاسب با ترس و باک.فردوسی.
چه دینار بر چشم او بر چه خاک
به بزم و به رزم اندرش نیست باک.
فردوسی.
وز آنجاش گردون برد...
باک
(ع ص) احمق باک تاک؛ احمق که صواب را از خطا نشناسد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). احمق باک تاک و بائک تائک؛ لایدری صوابه من خطائه. (از تاج العروس).
باک
(ص) ظاهراً معرب شدهء پاک بمعنی خالص و خلص. عدوی گوید: انا العربی الباک؛ ای النقی من العیوب. (از المعرب جوالیقی ص10).
باک
(فرانسوی، اِ)(1) جای بنزین گازوئیل در وسائط موتوری خاصه اتومبیل.
(1) - Bac.
(1) - Bac.
باک
[ ] (اِخ)(1) از طوایف مشرقی هند برطبق باج پران. (تحقیق ماللهند بیرونی ص150).
.سانسکریت
(1) - Vaka
.سانسکریت
(1) - Vaka
باک
(اِخ) دهی است از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویهء شهرستان بهبهان که در 8 هزارگزی شمال باختری راه اتومبیل رو سی تخت به شیراز واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 100 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمدهء آن غلات و برنج و پشم...
باک
(اِخ) از نواحی کلان خوست به افغانستان. و رجوع به قاموس جغرافیایی افغانستان شود.