جستجوی واژه در لغت‌نامه دهخدا

جستجوی معنی واژه بازیگری: (تعداد کل: 1)

بازیگری

[گَ] (حامص مرکب) شعبده. بازی نمودن. چشم بندی. فریب :
به بازیگری تیر بازه ببست
چو شد غرقه پیکانش بگشاد دست.
فردوسی.
جهان بازیگری داند مکن با این جهان بازی
که درمانی بدام او اگر چه تیز پروازی.
ناصرخسرو.
درآمد ببازیگری ساختن
چو گردون به انگشتری باختن.
نظامی.
|| رقص. پای کوبی. رقاصی :
چو در زرد حله کنیزان مست
به بازیگری...
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.