جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بازپرس: (تعداد کل: 1)
بازپرس
[پُ] (اِمص مرکب) پرسش کن. تحقیق نمای. (آنندراج). پرسش کننده. سؤال کننده. || پرسش مکرر و سؤال مکرر. (ناظم الاطباء). بازپرسی :
که بر من از فلک امسال ظلمها رفته است
که هم فلک خجل آید ببازپرس(1) جواب.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص53).
|| بجای مستنطق برگزیده شده است. (واژه های نو فرهنگستان ایران)....
که بر من از فلک امسال ظلمها رفته است
که هم فلک خجل آید ببازپرس(1) جواب.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص53).
|| بجای مستنطق برگزیده شده است. (واژه های نو فرهنگستان ایران)....