جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بارن: (تعداد کل: 5)
بارن
[رِ] (اِخ) وارنه. ناحیت البرز.(1)کرزوس چون از کورش شکست خورد شاه ایران جوانمردانه با او رفتار کرد و قسمتی از داراییش را بدو بازگردانید و شهر بارن را نیز به وی بخشید. رجوع به ایران باستان ج1 ص279 و 285 شود.
(1) - Barene.
(1) - Barene.
بارن
[رُ] (فرانسوی، اِ)(1) بارون. لقبی بوده است که اروپائیان در گذشته آن را به مالک زمین وسیع میدادند. اشراف زمیندار، فروتر از ویکنت(2) و برتر از شوالیه(3).
(1) - Baron.
(2) - Vicomte.
(3) - Chevalier.
(1) - Baron.
(2) - Vicomte.
(3) - Chevalier.
بارن
[رُ](1) (اِ) نام یکی از ارباب منازل قمر در تداول هیئت هندوان بود، چه منجمان آنان می پنداشتند ستارگان را مقامی است که به منزلهء ربوبیت بروج است و ازین رو برای آن ها از روحانیان اربابی قرار دادند چنانکه در کتاب بشن دهرم برای هر یک از منازل قمر...
بارن
[رَ] (اِ) پوست پنبه. (الفاظ الادویهء هندی).
بارن
(اِخ)(1) خاورشناسی است که در 1876 م. ایران و قفقاز و ترکیه را سیاحت کرد و اطلاعات زیادی بدست آورده و سفرنامه ای تألیف و منتشر ساخته است. (از فرهنگ خاورشناسان ص56).
(1) - Barn.
(1) - Barn.