جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بارز: (تعداد کل: 4)
بارز
[رِ] (ع ص) نمایان شونده. (از منتهی الارب). ظاهر و پیدا شونده و آشکارا. (غیاث) (آنندراج). ظاهر و آشکارا و نمایان و هویدا. (ناظم الاطباء) (دِمزن). نمودار. روشن. پدیدار. پدیدشونده. ظهورکننده. لامح. رجوع به بارز شدن شود. || برآینده بسوی فضا. (ناظم الاطباء). آنکه میجهد. || برجسته. برآمده. || برون....
بارز
[رِ] (اِخ) نام شهر و کوهی است بکرمان که به جبال بارز معروف است. رجوع به جبال بارز شود. نام شهریست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
بارز
[رِ] (اِخ) از بلوک بشاگرد فارس است. (فارسنامهء ناصری ص181).
بارز
[رِ] (اِخ) نام اسب بیهس جرمی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).